سختي و شيريني به قيمت ديدن تو...
سلام پسر نازم ...
فردا به اميد خدا وارد هفته ي 21 و ماه 6 ميشي .از اين بابت خيلي خوشحالم ولي هر چي شما ماشاالله بزرگتر ميشي اذيتاي شيرينتم بيشتر ميشه.امروز سه شنبه 25 وقتي صبح از خواب بيدار شدم و خواستم از رو تشك بلند شم .پهلوي سمت راستم به حدي گرفته بود كه داشت مي تركيد انگار .انقد گفتم خدايا به اميد تو.خدايا كمكم كن.تا به زور بلند شدم. شكمم هم يه مقدار اومده جلو .امروز نوبت چكاب داشتم .مرخصي ندادن كه بيام چكاب سرمون خيلي شلوغ بود .از دوستم كه منشيه خانم دكتره پرسيدم كه اشكالي نداره هفته ي ديگه بيام .گفت نه گلم .عيبي نداره . منم خيالم كمي راحت شد .تو اين چند روز يا زير شكمم مي گيره . يا احساس مي كنم نافم يه جوري شده . احساس سنگيني و خفگي .گرما . واي اعصابم خورده ماماني .خدا روشكر از اول بارداريم فقط 2 بار بالا ْآوردم وباقيشو فقط حالت تهوع داشتم .اونم حالتهاي نزديك به بالا آوردنسختي يا شيريني نمي دونم فقط دوس دارم اين روزا بگذره تو بغلم بگيرمتو انقدر خودمو بهت بچسبونم تا صداي گريتو در بيارم.بابايي وقتي مي خوام از خواب بيدار شم يه كم اذيتم ميكنه .مي دونه مي خوام بيدار شم به زور بلند مي شم هي مي خواد يه كاري كنه من ناراحتي نداشته باشمو منو بخندونه .اين هفته شب كاره شبا مي ره و صبح مياد خونه .راستش فقط افطار مي خوره و شامشو نگه مي داره مياره ناهار من بخورم . فقط سحري شو تو شركت مي خوره.ماماني تو رو خدا يه كم بزار بيشتر انرژي داشته باشم تا هم تو خوب رشد كني هم من جون داشته باشم كارامو انجام بدم .با اين وضعيت فكر كنم مرداد ماه ديگه قرار داد نبندم و نيام ديگه كار كنم البته اين هم نظر خودمه هم بيشتر بيشتر بابا جوني مي خواد خونه بمونم آخه هوا هم بدجور گرمه .تو اين هواي گرم هي با ماشين هم برم بيام هر چي هم كه بخورم فكر كنم لاغر شم .پول هر چقدر هم كه خوب و شيرين باشه و كارراه بندازه از سلامتي تو كه مهم تر نيست عسلم
خلاصه پسريه من هواي ماماني رو داشته باش مي بوسمت