پايان روز،ماه و ساله كاريه من 31/04/1392

سلام پسر نازم...

 فردا آخرين روزه كاريه مامان ساراي تو هستش خيلي ناراحنم چون بعد از اين همه سال كار كردن ،چه تو مجرديم كه تو قسمت عوارض نوسازي شهرداري تو شهر خودمون يعني رودسر كار مي كردم و بعد از اونجا  آموزشگاه كامپيوتر( ايمن كامپيوتر) كار ميكردم كه همونجا با،بابا مهدي جون آشنا شدم و بعد از يك سال تصميم ازدواج گرفتيم .بعد از ازدواج هم كه يه مدت كوتاه تو يه مهر سازي و پارچه نويسي كه خوشم نيومد و اومدم بيرون وبعد از اون هم قسمت شد بيام پست بانك و همون شد كه اين چند سال تو دفتر خدمات پيشخوان دولت كار كنم چون شغله خوبيه ،دردسر داشتو داره ولي كدوم شغليه كه اينجوري نباشه من سارا مادر تو ،تو اين چندين سال براي پدرت هم دوست هم همسرش  هم زن خونه دار هم يه زن شاغل هم ...الان هم دارم مادر بچش مي شم از اين بابت خيلي خوشحالم چون مي گن با وجود بچه زندگي شيرين تر مي شه و من از اين بابت مطمينم  چون همينطوريش كه زندگيمون شيرين هست تو كه بيايي هر روزو شبمون عسل ميشه .به خاطر تو پسر نازم بايد بمونم خونه و بيشتر استراحت كنم آخه هوا گرمه جديدا زياد فشارم مي افته .من به خاطر تو و بابا مهدي جون هر كاري مي كنم .عشق يعني همين يعني از چيزايي كه دوستش داري به خاطر كسايي كه دوستشون داري بگذري .من به كارم علاقه داشتم و دارم .شايد خونه بمونم به مرور كسل بشم چون حتي فكرشم سخته بعد از اين همه مدت شاغل بودن بموني خونه و فقط كار خونه انجام بدي .پسر نازم منتي نيست وظيفمه به تو و بابا جون مهدي رسيدگي كنم .من سعي خودمو مي كنم ولي اميدوارم تو و بابايي هم به فكر من باشيد .پسرم مهر يه چيزه مهربوني يه چيزه ديگست .من از تو مهربوني مي خوام.خلاصه كلام اينكه زندگي آدمو به جاهاي زيادي مي بره .آدم تجربيات زيادي رو بدست مياره.نمونش اينكه منو بابايي بعد از آشنايي با هم براي يه زندگي بهتر از شمال اومديم كرج تا بتونيم رو پاهاي خودمون وايسيم .تجربه خوب الانم هم مادر شدنه .حس خوبه عاشقي .حس يكي شدنه نفسهامون .حس اينكه قلبامون تو يه بدن داره باهم مي زنه .خيلي قشنگه .به خدا مي گم هميشه مراقبه تو باشه .از جونمم بيشتر دوست دارم پسرم.خدايا زندگيه شيرينم رو داري با وجوده پسرم شيرينتر مي كني به خاطر نعمتهايي كه به من و همسرم دادي ازت ممنونم مخصوصا وجود پسره نازم.اميدوارم كه هميشه  با لطف خدا زندگي خوبي داشته باشيم .آمين