لباس واسه تو...
سلام نفسه من...
پسره نازم امروز اولين لباستو واست خريدم .يعني قبلا چند دستي لباس برات گرفتن ولي اين لباستو خودم گرفتم يه لباس نارنجي ملواني با كلاه ،آخي ش دلم داره قش و ضعف ميره ماماني .هم لباستو هم بابايي رو با هم بغل كردم و محكم فشار دادم .البته ناگفته نمونه كه سه دست لباس بود كه با نظر بابايي اين نارنجي ملوانيرو برات برداشتيم.عاشقتم پسرم.انشاالله اين سري كه برم سونو اسمتم ميزارم توسايت تا ماماني ها و دوس جوني ها اسمتم بدونن خوگشله مامان ،قربون لگداي آرومت برم .امروز دمه ظهري كه بابايي خواب بود منم رفتم كنارش بغلش كردم و شكممو (يعني تو رو )چسبوندم به بابايي تازه احساستو نشون داده بوديو داشتي آروم آروم لگد مي زدي كه بابايي برگشت اونطرف .البته تقصيري هم نداره ها خواب بود بنده خدا.ولي مطمينم اگه بيدار بود باهات كلي بازي مي كرد حالا ناراحت نباش وقت واسه بازي كردنه شما دو تا مرداي زندگيم زياده .اين خاطرات و من از دفتر(محل كارم) برات مي نويسم البته ناگفته نمونه كه همين الان يه لگد بهم زديا جوجو .عاشقتم پسرم
عاشقانه هم تو هم بابا مهدي جون و مي پرستم