و بالاخره روز خرید سیسمونی آقا مهرسام ......
بله آقا مهرسامه قند عسل ...
٥شنبه ٢٨/٠٦/٩٢ با مامانی و بابا حسین رفتیم واسه تو خرید کنیم.بابا حسین نیسان شو از شمال آورد تا بتونیم وسائلتو تا خونه ببریم.مامانی زهرا خیلی ذوق داشت و همه رو با حوصله نگاه میکرد.منم همینطور.البته خیلی خسته شده بودم.آخرشم بابا مهدی اومد و کمک کرد تا وسایلو داخل ماشین بزاریم.ست وسائلتم آبی خریدم خوشگله من..
١- ساک لوازم
٢- روروک
٣- سرویس لباس ١٩ تیکه
٤- دندانگیر
٥- شانه ،برس
٦- ٢تا جورابه کوچولوی ناز
٧- سرویس خواب ٤ تیکه
٨- شیشه شیر
٩- سرویس حوله
١٠- کفش
١١- کلاه کشی
١٢- شلوار و کاپشن
١٣ -کالسکه ٨ چرخ خوب
١٤- زیرانداز
١٥- پستانک
١٦- سرویس وان(سبد،سطل زباله،لگن دستشویی،آفتابه،گیره،آویز،جای صابون،آب پاش)
١٧-کنار سالنی(چراغ خواب)
١٨-پتو کلاه
١٩-کمد
٢٠-تخت خواب
انشاالله که مبارکت باشه و صحیح و سالم همشونو استفاه کنی پسر نازم.آمین
بعد از خرید هم اومدیم خونه .وسائلت همه جای خونه بود .همرو گذاشتیم تو اتاقت .تا امروز که ٢٩/٠٦ مرتب کنم.البته باید بگم.مامانی و بابا حسین و خاله مینا رفتن..ولی خاله محبوبه ات اینجا موند چون مامان زهرا نمیزاشت من تنها بمونم حتی اگه بابایی دیگه شب کاری نره و فقط روز بره شرکت.امروز هم جمعه ست ولی بابایی به خاطره ما رفته اضافه کار شرکت.گفتم خاله محبوبه مونده گفت پس میتونم برم شب کاری.گفتم آره عیبی نداره.تازه خیالشم راحت شد که دیگه روزا هم تنها نیستم.