حس مادر بودن ...
مادر بودن خیلی خوبه .حسه خیلی قشنگی هم داره.البته الان که تو پسر نازم تو دلم هستی ،هنوز نمی دونم بعدا برات چه مادری باشم ولی الان فکر می کنم که قدر تو نعمت بزرگ و می دونم .چون هر دفعه از ماه اول بارداری که یه جوری بودم حالا خوشحال یا ناراحت قدر مادر خودمو بیشتر دونستم .خدا خودش به همه ی اونایی که نتونستن مادر بشن تا الان کمک کنه.خدایا من خیلی ازت ممنونم.به خاطر هر چی که دادی و ندادی .دادت برکته اون چیزی هم که میخوایم و گاهی نمیدی یه رحمت که مطمئنم یه حکمتی توش هست راستش به لباسات .به وسائلت که نگاه میکنم می خوام بیهوش شم،جورابا و کفشات که جای خود داره.انشاالله که صحیح و سالم همشونو استفاده کنی.آمین...پسرم الان که دارم برات مطلب می زارم هنوز بابایی از شرکت نیومده.البته دیگه کم کم میرسه.خاله محبوبه هم تو حال خوابه.فقط من بیدارم و تو که هر وقت پشت سیستم میشینم لگد میزنی و فنچ های بابا مهدی که دایی مهران بهش داده.از صبح ماشاالله انقد سرو صدا کردن دارن می ترکن.
من خیلی دوست دارم پسر نازم.میبوسمت