آقا مهرسام آلوچه بابا و مامان

ما خیلی خوبیم خیلیییییییییییییییییی

رفتن به سونو گرافی ...

1392/7/15 1:03
نویسنده : مامان سارا
624 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

پسرم سلام...

روز ٧/٧/٩٢ با خاله محبوبه اومدیم واسه دیدنت.خیلی منتظر شدم تا نوبتم برسه و ببینمت.ولی ارزش داشت.از قبل صبور بودم ولی از موقعی که تو رو تو خودم دارم صبورتر شدم.برای جیگیلی مثل تو داشتن باید صبر داشت.بالاخره نوبتم شدو دیدمت. وزنت شده یک کیلو و خورده ای .دکتر گفت طبیعیه .همزمان با اینکه دکتر توضیح میدادو منم نگات می کردم .تصویرتم داشت ضبط میشد تا وقتی اومدیم خونه بابایی هم بتونه ببینتت.دستها و پاهاتو ،بدنتو صورتتو وقتی تکون می دادی می خواستم بخورمت.چون واسم شیرین ترین شیرینی دنیایی .خداروشکر همه چی خوب بود .فقط کیسه آبم یه مقدار بزرگ شده که دکتره سونو گفت به دکترم بگم تا مراقبتهای لازم و بده.منم به خانم تاجیک گفتم و اونم یه سری قرص و شربت و آمپول داد و گفت خیالت راحت باشه تحت نظر هستی اینا کیسه آبتو یه مقدار جمع می کنه.اینا رو دکتر گفت ولی تا یه هفته خواب و خوراک نداشتم .همش فکر می کردم نکنه خدای نکرده زودتر بدنیا بیای .آخه دوس دارم خوب رشد کنی تو دلم و بعد سر موقع بدنیا بیای.تو سونو نوشته یا ١٢ یا ٥ آذر بدنیا میای..

شایدم زودتر ما که نمیدونیم .خدا میدونه.

فقط بدون که من مامان سارا و بابا مهدی منتظر پسره نازمون مهرسام جون هستیم...

بابایی چند بار سی دی سونو رو نگاه کرد انگار از دیدنت نمی خواست سیر شه.صورتت تو سی دی که شبیه بابا مهدیته.اگر اینجوری باشه خوبه.باید بدیا بیای ببینم واقعا  اینجوری هست یا نه.چون حداقل وقتی بابایی بیرون از خونست.وقتی تو رو میبینم..البته هر کدومتون واسم جای خودشو داره و عزیزه.ولی دوس دارم وقتی نگاهت میکنم عشقه من و بابایی رو برام یادآور شیوچون و اقعا تو برامون ثمره عشقی .خیلی شما دو تا مردای زندگیم آقا مهدی و آقا مهرسام رو دوس دارم.زندم و برای شما زندگی میکنم.و از خدای مهربون عمر طولانی برای هممون همراه با سلامتی می خوام .آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)