آقا مهرسام آلوچه بابا و مامان

ما خیلی خوبیم خیلیییییییییییییییییی

حدس بزنید:دختر یا پسر؟!

سلام به همه.....؟!  میخوام قبل اینکه برم سونو گرافی تا ببینم کوچولوی خوشگلم دختره یا پسر شما حدس بزنیدکه جنسیتش چیه؟ میخوام بدونم کدوم یکی از دوستان درست میگن .. منم کمی از حالتهامو براتون می نویسم شاید کمکی بهتون باشه ... ١-حالت تهوع دارم ولی خدارو شکر تا حالا بالا نیاوردم ٢-هم ترشی دوس دارم بخورم هم شیرینی البته بیشترش به ترشی میره مثل آلوچه ترش ٣-بد غذا نشدم همه غذایی می خورم فقط بوی بعضی چیزها اذیتم می کنه مثل مرغ و ماهی و جیگر مرغ ٤-همه می گن چهرم همونه عوض نشده دکترم هم گفت خوشگلترشدی بارداری بهت ساخته ٥-احساس سنگینی نمی کنم و کارام رو انجام میدم ..سر کار هم میام ٦-الان ت...
4 تير 1392

ترس

سلام كوچولوي مامان.. ديروز عصر كه دفتر بودم ساعت شش و خورده ي بود كه يهو گر گرفتم و عرق كردم ،دستام مي لرزيد داشتم از گرما ميپختم ديگه طاقت نداشتم به مسئول دفترمون گفتم ميرم بر مي گردم آخه خانومه مسئول دفترمون دوستمه و خونشون هم كنار دفتره رفتم پيشش و يه كم استراحت كردم و غذا خوردم تا دوباره جون گرفتم .آلوچه ي خوشگل ماماني منو كلي ترسوندي ديگه از اين كاراي بد نكن من طاقت ندارم .... ّ ...
4 تير 1392

صبرم تموم شدهههههههههههه

سلام ملوس مامان ... امروز رفتم پيش خانم تاجيك تا سونو برام بنويسه بيام ببينمت ولي بازم نزاشت گفت بزار بچت قشنگ معلوم شه خودت ديديش حال كني بازم گفت باشه هفته ي ديگه .هفته ي ديگه تو ميري تو هفته ي 15عسلم . گفتم بخدا طاقتم تموم شده مي خوام ببينمش .بدونم دختره يا پسر .گفت اولا دختر پسر فرقي نداره مهم سلامتيشه دوما بالاخره كه بايد ببينيش پس يه كم ديگه صبر كن تا بزرگتر شه منم قبول كردم .خوب منم همه ی اینا رو میدونم ولی صبرم تموم شده.عسلکم من که دارم این همه واسه دیدنت صبر می کنم تو هم یه لطفی کن و خوب رشد کن و جیگر تر شو . حتما واسه دیدنت منو بابا مهدی جون میایم .منتظرمون باش.دوست دارم عشقه مامان و بابا ...
4 تير 1392

خیلی ناراحتم

سلام خوشگل مامان... امروز روز دوم از هفته ی ١٥ تو هستش .از این بابت خیلی خوشحالم ولی از یه طرفی هم ناراحتم .بهت گفته بودم که میام ببینمت ولی نشد، تعطیلات نبود ولی بهم مرخصی ندادن که بیام ببینمت بازم موند برای بعد خیلی ناراحتم عکس هفته ی ١٥ تو میزارم یه کم آروم شم خیلی دوست دارم مامانی ...
4 تير 1392

ديگه ناراحت نيستم

جوجوي مامان صبح بعد از اينكه از كارم تعطيل شدم و براي ناهار به خونه برمي گشتم دفترچمو دادم تا خانوم تاجيك برات سونو بنويسه . سونوي تعيين جنسيت و سلامتت رو باهم نوشت.گفت چرا ناراحتي گفتم مرخصي ندادن كه برم ني ني مو ببينم .گفت امروز تعطيل بود چند تا ديگه از مامانا خواستن برن زنگ زدن گفتن شنبه سونو شو نو ميارن .منم خوشحال شدم كه حداقل پيش تو عسلم بدقول نشدم .درسته بازم موند واسه هفته ي بعد ولي عاشقانه منتظرم كه ببينمت آلوچه ي خوشمزه من.دوس دارم به دنيا كه اومدي فقط مثل يه هلوي خوشمزه گازت بگيرم. نترسيا اينو بابا مهدي جون بهم ياد داد ...
4 تير 1392

اتاق آلوچه

  توپولیه مامان به سقف اتاقت تور فوتبال وصل کردم و بهش عروسک آویزون کردم .کلی هم عروسک برات گرفتم فقط الان اتاقت کمی شلوغ پلوغه ،تا وقتی که تختو کمدت برسه .وقتی که جنسیتت رو فهمیدم تخت و کمدت و می گیرمو از طرفی زهرا جون (مامان من )هم منتظره تا جنسیتت رو بگم هفته ی دیگه از شمال میان (زهرا جون ،آقاجون،مینا جون)خونمون تا اون موقع با صلاح خدا جنسیتت رو هم متوجه شدیم و برای خرید کم کم دست به کار می شیم .خیلی ذوق دارم آلوچه .یه کم لباس هم از قبل گرفتم .کمدت که برسه اونارم میزارم توش .خوشگلم انتظار خیلی سخته ولی به شیرینی لحظه دیدارش می ارزه .درسته بارداری لحظات سختی داره ولی وقتی به شوق دیدن روی خوشگلت فکر می کنم همه ی سختی ها نه اینکه ...
4 تير 1392

ترس بزرگه بزرگ ...

عشقم سلام ... از پنجشنبه غروب عمو محمد و خانومش سكينه و دختر عموت نرگس از شمال اومدن خونمون  مهموني .ديروز باهاشون ميرفتيم خونه خاله بابا .تو راه با گوشيم صحبت مي كردم كه يهو انگار سرم گيج رفت و محكم خوردم زمين .دست و پام زخم شد و خون اومد .بابايي كلي نگران شد. يعني همه نگران شدن.خودم وقتي افتادم زمين به فكر خودم نبودم و فقط تو ذهنم نگران تو بودم .هر كي مي گفت خوبي مي گفتم آره ولي اصلا خوب نبودم و كلي ترسيده بودم.ديروز تا شب كلي كمر درد داشتم و بي حس بودم .امروز هم براي اولين بار يه كوچولو بالا اوردم و اومدم سر كار .الان ميشه گفت خوبم .ماماني و ببخش كه بي دقتي كردم.خيلي ناراحت شدم .به خاطر اين كار ازت شرمندم .منو ببخش ولي د...
4 تير 1392

هفته ی شانزدهم

  سلام آلوچه ی خوشمزه و توپولیه من... فردا  ٢٢/٠٣/١٣٩٢ به امید خدا و با سلامتی کامل و به قول زهرا جون(مامان من) گوش شیطون کر،میری تو هفته ی ١٦ و آخرین هفته از چهارماهگیت تموم میشه و شکم مامانی هم کم کم میاد جلوتر من و بقیه از این بابت خیلی خوشحالیم .هنوز فرصت نکردم بیام روی مثل ماهت رو ببینم ولی بهت قول میدم که دریغ نکنم و تو اولین فرصت من و بابا مهدی جون بیایم واسه دیدنت. ..منتظرمون باش .اینم عکس هفته ی ١٦ تو هستش توپولیه من.   ...
4 تير 1392

ذوق بابايي

پسره خوشگل و توپوليه من سلام...     فيلمتو ديشب وقتي بابايي از شركت اومد خونه بهش نشون دادم.صداي قلبتو گوش كرديم و حسابي بهمون چسبيد وقتي نگاه مي كنيم خدا رو شكر درحال رشد هستي و هر روز ماشاالله بزرگتر ميشي. بابا مهدي جون وقتي داشت فيلمتو ميديد دهنش وا مونده بود. انگار كه آدم مي خواد يه چيز خوشمزه بخوره . قيافش همون شكلي شده بود و چهرش خندون بود . از بودنت خوشحال بود و منو بغل كرد و بوسيد و دعا براي سلامتيت كرد. انشاالله كه هميشه صحيح و سالم باشي و با هم خوش و خرم زندگي كنيم.آمين خيلي خوشحالم   ...
4 تير 1392