رفتن به سونو گرافی ...
پسرم سلام... روز ٧/٧/٩٢ با خاله محبوبه اومدیم واسه دیدنت.خیلی منتظر شدم تا نوبتم برسه و ببینمت.ولی ارزش داشت.از قبل صبور بودم ولی از موقعی که تو رو تو خودم دارم صبورتر شدم.برای جیگیلی مثل تو داشتن باید صبر داشت.بالاخره نوبتم شدو دیدمت. وزنت شده یک کیلو و خورده ای .دکتر گفت طبیعیه .همزمان با اینکه دکتر توضیح میدادو منم نگات می کردم .تصویرتم داشت ضبط میشد تا وقتی اومدیم خونه بابایی هم بتونه ببینتت.دستها و پاهاتو ،بدنتو صورتتو وقتی تکون می دادی می خواستم بخورمت.چون واسم شیرین ترین شیرینی دنیایی .خداروشکر همه چی خوب بود .فقط کیسه آبم یه مقدار بزرگ شده که دکتره سونو گفت به دکترم بگم تا مراقبتهای لازم و بده.منم به خانم تاجیک گفتم و اونم...
نویسنده :
مامان سارا
1:03